ميحانة ميحانة…على جسر المسيب سيبوني
ترجمت أغنیة میحانه باللغة الفارسية والقسم الفارسي إلی اللغة العربیة آمل أن ینال إعجابکم
ترانه میحانه را به فارسی ترجمه کردم و بخش فارسی اش هم به عربی ترجمه کردم به آن امید که مورد پسندتون واقع بشه
ماهو اصل او فكرة اغنية ميحانه؟
اصل یا ایدهٔ ترانه میحانه [از] چه چیزی [برگرفته شده است]؟
تذكر إن هذه الاغنيه لامرأة من الكوفه اسمها (وشله بنت اجريو.) احبت رجلا من اهالي الحله.
گفته می شود که این ترانه را زنی از کوفه به نام «وشله دخت اجریو» سروده که مردی از اهالی «حله» را دوست داشته است.
كان اسمه عبدالله او من هذا القبيل وكان الرجل يمتلك مركبا شراعيا ينقل فيه الحبوب والحيوانات وغيرها.
اسم او عبدالله یا از این دست بوده است. این مرد کشتی بادبانی داشته که با آن حبوبات، حیوانات و ... را حمل و نقل می کرده است
كان الرجل يمتلك صوتا جميلا وكان حلوو الحديث جميل المعشر وكان صوت غناءه يجذب الناس اليه…
مرد صدای زیبایی داشت، خوش کلام و خوش برخورد بود، [به این دلیل] صدای آوازش مردم را به خود جلب میکرد
فكان الناس..يقفون على الشاطىء وهم يستمعون الى صوته نشأت قصه حب بين وشله وهذا الرجل,
به همین جهت... مردم کنار ساحل میایستاند و به صدایش گوش می دادند [تا به این شرایط] داستان عاشقانهای بین او و وشله شکل گرفت
وكانت هذه القصه سريه اول الامر ولم تعرف بها الا أمراة اسمها ميحانه هنيدي ..وكانت صديقه وشله..
این داستان ابتدای کار سری بود و کسی بجز زنی به نام «میحانه هنیدی» از آن خبر نداست، این زن دوست وشله بود...
كانت ميحانه تشجع وشله على الافصاح..بحبها…ولكن وشله رغم انها تعلم ان الرجل يبادلها الحب لكنها..كانت خائفه من ان يعرف الاخرون بها
میحانه «وشله» را تشویق می کرد که [قضیه را به مرد مورده علاقهاش] فاش کند ولی وشله با وجود اینکه میدانست آن مرد هم متقابلا به او علاقه دارد ولی از اینکه دیگران بفهمند ترس و واهمه داشت.
تعرض الرجل الى حادث اودى بحياته ..فحزنت عليه وشله حزنا شديدا وفي احد الايام كانت وشله جالسه مع صديقتها ميحانه على شاطىء النهر وهي تغسل الاواني ..
آن مرد بر اثر حادثهای فوت میشود، وشله بسیار از مرگش غم انگیز میشود. روزی وشله کنار دوستش میحانه نشسته بود و او ظرفها را میشست.
فمر المركب الذي كان يشتغل عليه حبيبها..مرورا صامتا احزنها ..وهيج ذكرياتها ..فألتفتت الى صديقتها ميحانه وكانت الشمس تنمو..نحو الغروب وقالت …ولج ميحانه تغرب شمسنه والحلو ماجانه
ناگهان کشتیای که فرد مورد علاقهاش با آن کار می کرد به آرامی [بدون شنیدن آواز عشقش] رد شد [که باعث شد] خاطراتش تازه شود و او دلگیر شود. در این لحظه که خورشید در حال غروب بود او رو به دوستش میحانه کرد و گفت: "ميحانه تغرب شمسنه والحلو ماجانه" (میحانه خورشیدمون غروب کرد و [آن] خوبرو نیومد)
بکت ميحانه لبكائها وقصت قصه وشله على والدتها..التي سمع بها اخ ميحانه فجاء هذا الاخ الى وشله بعد ايام متوددأ..مقتربا..منها ..وقال
ميحانه ..ميحانه
غابت شمسنه الحلو ماجانه
چون [وشله] گریه کرد، میحانه نیز به گریه افتاد و قصه وشله را برای مادرش تعریف کرد که برادر میحانه شنید و پس از چند روز این فرد با مهربانی به پیش وشله آمد و گفت
ميحانه ..ميحانه
غابت شمسنه الحلو ماجانه (خورشیدمون غروب کرد عشقمون نیومد)
التفتت اليه وشله وصدته..عندها قرر أن يثأر على أهانتها فتقدم لخطبتها من اهلها ولكنها رفضته..فأقسم على الانتقام منها,,فكان ينقل عنها كلاما سيئا..وكانت وشله عندما تسمع ذلك ترد عليه…وقد اصبح كلاهما..مدارا لحديث الناس لسنوات طويله
[وشله] سر از او برگرداند و او را تحویل نگرفت.. در این زمان آن مرد تصمیم گرفت که توهینی که بهش شده را جبران کند و از خانوده اش او را خاستگاری کرد ولی او ردش کرد. به این دلیل قسم خورد که انتقام بگیرد و در مورد وشله حرفهای زشت بین مردم پخش می کرد و هر وقت وشله اون چیزها را میشنید جواب به او می داد .. و حرف آن دو .. تبدیل به سخن مردم برای سالهای متمادی شد (پایان ترجمه عربی) من در جای دیگری خواندم که اون مرد که وشله ردش کرده بود در شهر میگشت و می خواند «میحانه میحانه غابت شمسنا الحو ما جانه ...»
میحانه میحانه
میحانه میحانه (نام دوست وشله یا در جای دیگر ترجمه شده وقت دیدارمان نرسیده است)
غابت شمسنا الحلو ما جانا
خورشید غروب کرد و [آن فرد] زیبارو نیامد [به دیدار] ما
حیک حیک بابا حیک
زنده باشی (دست مریزا) بابا زنده باشی (ایول)
الف رحمه علی بیک
هزار رحمت به پدرت
هذول العذبونی هذول المرمرونی
ترجمه کلمه به کلمه: اینها عذابم دادند اینها باعث رنجش من شدند
(این چیزایی است که منو عذاب میده ایناست که منو کلافه کرده) سایتهایی که دیدم اینجوری ترجمه کردن اما به نظرم:
این موارد (مانند دوری از تو، مرگت و نشنیدن آوازت) مرا در عذاب و رنجش قرار داده است
یا ممکن است
این افراد [که حسود و بدخواه هستند چونکه دیدند تو رفتی] مرا عذاب (زجر کش) کردند این اشخاص مرا کلافه کردند
علی جسر المسیب سیبونی میحانه
ترجمه کلمه به کلمه: بر پل مسیب شکستند/رها کردند مرا
ترجمه شده:
من رو روی پل مسیب (پولی در عراق) کاشت [و نیامد]
[این بغض و ناراحتی جدایی از تو] در هنگامی که من در پل مسیب بودم دوباره سر باز کردند و زخمهایم تازه شد
عافت عیونی النوم
خواب از چشمانم پرید
بعدک حبیبی العین ذبلانه
پس از تو عشقم چشم[هایم] پژمرده است
لوح القدر مکتوب
لوح قدر نوشته شده است (سرنوشت چنین رقم خورده است)
هجرک حبیبی الروح ضمآنه
(رفتنت [باعث شده است] وجودم تشنه [دیدار] باشد
نور دو چشمانم ماه گریزانم
قرة عيني قمري الشارد
دانی و میدانم بعد تو دیوانم
تعرف وأنا أعرف بعدك أنا مجنون
حال خوشم از تو شادی و غم از تو
مزاجي الممتاز أم همومي [کلها] بسببك
ای سر و سامانم بعد تو دیوانم
یا کل ما أملك بعدك أنا مجنون
ضلیت انا سهران ضلیت انا سهران
من شب را بیدار ماندم
وارعى نجومی لیش ماجانه
و ستاره های [بخت و اقبال] خود را مراقبت می کردم چرا [آن کس که دوستش داشتم] نیامد (اعتقاد قدیم این بوده که در ستارهها آینده نوشته شده این دختر وشله به میحانه میگوید ستارههایی که در آن بخت من نوشته شده میخواهم از آنان بپرسم دلیل اینکه عشقم دیگه بر نگشت چیه؟)
واتسامر ویا اللیل واتسامر ویا اللیل
شب نیز با من شب زنده داری کرد
واجمع همومی و روحی تلفانه
غمهایم جمع شده (روی هم تلمبار شده) و جانم [در مرز] تلف شدن قرار دارد (هستیام در مرز تلف شدن هست، دیگه جان به لب شدم)