مصلاوي مات وخلف 24 ولد و 2650 دينار... لكوه كاتب بالوصية: إشتروا بيهن صندوگ بيبسي وتقاسموه بيناتكم .

 

مصلاوی (قومیتی در مصر) می‌میرد و 24 فرزند و 2650 دینار ... به جا می گذارند دیدند در وصیتنامه نوشته: با آن صندوقی پپسی بخرید و بین خودتان تقسیم کنید.

واحد تعارك ويه مرته، گطفهه من الشباچ، وكعت بالشارع، شافهه فد سكران، گام باسهه.. هيه هم باسته.. السكران صفن... گال: عجيب، بعدهه تشتغل ليش ذابيهه؟

شخصی با زنش دعوا کرد، او را از پنجره انداخت، به خیابان افتاد، یک مرد مستی او را دید، آن زن را بوسید.. زن نیز بوسش کرد.. مرد مست تعجب کرد.. گفت: عجیبه، هنوز این زن کار می کند چرا دور انداخته شده؟

محشش ياكل زيت وزعتر كاله صاحبه قول بسم الله قبل الأكل.
رد عليه : ليش؟
كاله علمود ميأكل وياك الشيطان.
كال المحشش : هسا الشيطان ترك الناس إللي بماكدونالدز و هارديز و كنتاكي و جاي يأكل وياي زيت وزعتر

بنگی ای روغن و آویشن می خود دوستش به او گفت بگو قبل از خوراک بگو بسم الله

به او گفت: چرا؟

به او گفت به خاطر اینکه شیطان با تو نخورد.

بنگی گفت: الآن شیطان اونایی که در مک‌دونالد و هارديز و كنتاكي هستند را ول کرده و میاد با من نون و آویش می خوره

 

محشش يسأل صاحبه شلون أعاكس البنيه قال : لازم تجيبهم بالسياسة راح المحشش غمز للبنت وكَللها شنو أخبار المجلس العسكري يا مدرعة .

بنگی ای از رفیقش می پرسد چکونه مخ دخترا رو بزنم گفت: باید با سیاست مخشون رو بزنی بنگی رفت به دختره چشمک زد  و بهش گفت چه خبر از مجلس نظامی ای تانک زرهی

 

أحول اتزوّج حولة، بليلة العرس العروسة صافنة كاللها حبيبي شنو مستحية منّي كالت لا من صديقك الواكف يمّك

مرد لوچ (لوچ:کسی که اجسام را دو تا می‌بیند) با دختری لوچ) ازدواج می کند، شب عروسی، عروس تعجب می کنه مرده میگه عشقم چیه از من خجالت می کشی گفت نه از دوستت که کنارت وایساده