جک کفار قریش
عندما كان كفار قريش يشربون الكابتشينوفى كوفى شوب
بنى قعقاع دخل ابو لهب فجاة شامطا الباب برجله
وصرخ قائلا....مين الحشرة اللى مغيرالباسورد
بتاع الوايرلس ياكلاب



هنگامی که کفار قریش داشتند کاپوچینو در کافی شاپ
بنى قعقاع می نوشیدند، ناگهان ابوجهل با کوبیدن پایش به در بر آنان وارد شد
و با ندایی بلند گفت.... اون حشره ای که پاسورد 
وایراس رو عضو کرده کیه؟



أثناء المعركة وبينما كان رجلان يتقاتلان قال الأول : هل انت عربي يا هذا ؟
فقال الثاني : لأ فيزيا .
فضحك الجيشان وقام الجنود بطعن أنفسهم من شدة الضحك وعمت الدماء والسرور أرض المعركة
در جریان کارزار هنگامی که دو مرد با هم در پیکار بودند اولی گفت: آیا تو عربی هستی ای مرد؟
بدان سان دومی گفت: نه فیزیک هستم
پس {سربازان} هر دو سپاه را خنده فراگرفت و از شدت خنده خنجر در جگرهای خویش فرو میبردند و زمین نبرد غرق در خون و شادی شد
بينما كانت أم لهب تخون أبا لهب مع القعقاع على السكايب . كبس أبا لهب عليهما وصرخ غاضباً رافعا سيفه من غمده : أتخونينني على الويب كااااام ؟
فقالت : كااام وﻻ كعد ؟؟
فظحك أبا لهب حتى تشردق ونسي أنها كانت تخونه ومدد اشتراك اﻹنترنت إلى 6 شهور
آنگاه که ام لهب (مادر زبانه آتش) داشت به ابا لهب (پدر زبانه آتش) با قعقاع در اسکایپ خیانت می کرد. ابا لهب آن ها را خفت کرد و از خشم شمشیرش را از نیام برکشید بلند فریاد زد: آیا در وب کام بر من خیانت می کنی؟
آنگاه زن گفت: کاام (بلند شد) یا کعد (نشست) ؟؟
پس ابا لهب را خنده فرا گرفت تا مرز خفه شدن پیش رفت و فراموش کرد که آن زن داشت بدو خیانت می کرد و بسته انترنت را نیز تا 6 ماه تمدید کرد.
كانت زوجة أبي جهل تتسوق ثم اصابها الارهاق فجلست على الارض لترتاح
فمر عليهاابو لهب فقال لها: ماذا تفعلين يا أم جهل؟
فقالت: قاعدة
فقال لها: قاعدة أم طالبان !!!
وتم قصف السوق وأُبيدو عن بكرة ابيهم وعم الخراب ههههـ
زن ابی جهل در بازار خرید می کرد پس [از اندکی] خستگی بر او غالب شد زانگاه بر زمین نشت
تا استراحت کند
آنگاه بر او ابو لهب گذشت و او را گفت: چه می کنی یا ام جهل؟
بدانگاه زن گفت: قاعده (نشته ام)
پس زن را گفت: قاعده یا طالبان!!!
و بازار بمباران شد و از ته نابود گشت و غرق در خرابی شد هههـ
رأى رجل غلاما يشرب الماء بيده اليسرى فقال له: يا غلام!!! بيمينك
بعد عدة أيام رأه مرة أخرى يشرب بيساره فقال له: هل أنت ايسر؟
فقال له: لا أنا "توشيبا"
و عم الفرح أرجاء القرية و اشتروا جميعهم لابتوب توشيبا موديل 220 هـ
مردی برده ای را دید که با دست چپ آب می نوشید و بدو گفت: ای برده!!! با راست
چند صباحی نگذشته بود دوباره او را دید که با دست چپ می نوشد پس بدو گفت: آیا تو ایسر (چپ دست) هستی؟
پس بدو گفت: نه من "توشیبا" هستم
و قریه غرق شادی شد و همگی لپ تاب توشیبا مدل 220 ه. ق خریدند